سلام ...
چند روز نبودم ...
ممنون که انقدر لطف داشتین و من رو تنها نگذاشتین.
چند روز خونه مادربزگم بودم - واقعا چند روز قشنگ و فوق العاده ای بود ...
بدونه تکنولوژی بدونه استرس و با یکی از بهترین های زندگیم که خیلی بهم انرژی میده ...
کلا فقط خوشحال بودیم اونجا هر روز هم بیرون بودیم جاتون خالی ... منو مجبور کردن روزه نگیرم !!!
چند روز فوق العاده داشتیم ( کوه ، جنگل ، دریا ، رودخونه و ... )
ماجرا های جالب ... پانتومیم ، بیست سوالی ، چالش های سنگین !!!
اخرین چالشمون خوردن بود که باید میخوردیم ... امروز روزه ام دیروز انقدر خورده بودم الان هرچی غذا میبینم فرار میکنم.
تا صبح که بیدار بودیم فقط داشتیم حرف میزدیم و ... صبح هم دلم واسه خونه تنگ شده بود اخه هعی بهم میگفتن ما تورو ندیدم و...
مونده بودم برم یا بمونم هر دو طرف طرفدار داشتم !!! یه لحظه حس مهم بودن بهم دست میداد.
این سه روز توی یک ساعت واسم گذشت ...
جای همتون رو خالی کردم.
فقط کافی بود گوشیم زنگ بخوره یا بخوام اس ام اس بدم !!!
همه بهم گیر میدادن مرتضی !!! کی بود ؟؟؟ فلان جایی ها خیلی خوبن !!!
چقدر هنرمند شدی ؟؟؟ مدل موهات چرا اینجوری !!! لباسات سلیقه اونه ؟؟؟
کلا من سیبل بودم !!!
لباسهام هم خیلی جالب بود شلوار دخترونه و پیرهن صورتی راه راه !!!
کلا منو میدیدن میخندیدن !!!
پشه هام که رحم نمیکردن ...
هر روز یبرون توی پشه بند، هوای عالی ...
24 ساعت هم بیرون بودیم ... بخاطر چالش هم همیشه در حال خوردن بودیم ...
حال عالی ...
امیدوارم شروع شماهم به همین کیفیت پیش بره ...
امشب هم شب قدر هست. برای بهتر شدن حال همه کسایی که زندگی رو برای خودشون سخت کردن دعا کنین ...
همتون رو خیلی خیلی دوست دارم به اندازه خودتون.
تورو خدا خوشحال باشین، نبینم خم ابروتون رو ...
التماس دعا ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: تابستون، شروع، تفریح، حال عالی، طبیعت، گردش، حس عالی،
چند روز نبودم ...
ممنون که انقدر لطف داشتین و من رو تنها نگذاشتین.
چند روز خونه مادربزگم بودم - واقعا چند روز قشنگ و فوق العاده ای بود ...
بدونه تکنولوژی بدونه استرس و با یکی از بهترین های زندگیم که خیلی بهم انرژی میده ...
کلا فقط خوشحال بودیم اونجا هر روز هم بیرون بودیم جاتون خالی ... منو مجبور کردن روزه نگیرم !!!
چند روز فوق العاده داشتیم ( کوه ، جنگل ، دریا ، رودخونه و ... )
ماجرا های جالب ... پانتومیم ، بیست سوالی ، چالش های سنگین !!!
اخرین چالشمون خوردن بود که باید میخوردیم ... امروز روزه ام دیروز انقدر خورده بودم الان هرچی غذا میبینم فرار میکنم.
تا صبح که بیدار بودیم فقط داشتیم حرف میزدیم و ... صبح هم دلم واسه خونه تنگ شده بود اخه هعی بهم میگفتن ما تورو ندیدم و...
مونده بودم برم یا بمونم هر دو طرف طرفدار داشتم !!! یه لحظه حس مهم بودن بهم دست میداد.
این سه روز توی یک ساعت واسم گذشت ...
جای همتون رو خالی کردم.
فقط کافی بود گوشیم زنگ بخوره یا بخوام اس ام اس بدم !!!
همه بهم گیر میدادن مرتضی !!! کی بود ؟؟؟ فلان جایی ها خیلی خوبن !!!
چقدر هنرمند شدی ؟؟؟ مدل موهات چرا اینجوری !!! لباسات سلیقه اونه ؟؟؟
کلا من سیبل بودم !!!
لباسهام هم خیلی جالب بود شلوار دخترونه و پیرهن صورتی راه راه !!!
کلا منو میدیدن میخندیدن !!!
پشه هام که رحم نمیکردن ...
هر روز یبرون توی پشه بند، هوای عالی ...
24 ساعت هم بیرون بودیم ... بخاطر چالش هم همیشه در حال خوردن بودیم ...
حال عالی ...
امیدوارم شروع شماهم به همین کیفیت پیش بره ...
امشب هم شب قدر هست. برای بهتر شدن حال همه کسایی که زندگی رو برای خودشون سخت کردن دعا کنین ...
همتون رو خیلی خیلی دوست دارم به اندازه خودتون.
تورو خدا خوشحال باشین، نبینم خم ابروتون رو ...
التماس دعا ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: تابستون، شروع، تفریح، حال عالی، طبیعت، گردش، حس عالی،
امروز با اتفاق های خیلی قشنگ شروع شد !!!
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: خاطره نویسی، خاطره نویس، دوست داشتن، حس خوب، حس عالی، شادی 120%، شاد شاد شاد،
شادی 120% - از اون روزایی بود که تانک هم از روم رد میشد بلند میشدم بهش میخندیدم !!!
امیدوارم از انرژی این پست لذت ببرین ...
صبح مثل همیشه با ورزش و ... شروع شد - انرژی زیاد ...
صبح کلاس داشتیم استاد اومد و امتحان گرفت ... یکی نیسیت به این بشر بگه : عزیز دلم قبلش یه پیش زمینه ای بده !!!
منم که شاگرد زرنگ بالا شدم ( الکی مثلا منم هستم ).
انقدر تقلب رسوندم که استاد خودش برگمو گرفت - خب عزیزم داری امتحان میگیری وایسا همه بالا بشن دیگه !!!
امتحان های پایانی خیلی رو فرم میرم - فرصت شد واستون تعریف میکنم - شاید یکم یاد گرفتین ...
والا کسایی که زرنگن نباید تقلب بدن !!! حرف شد !!! گناه ندارن بقیه !!!
من یبار یه درس رو 20 نمره نوشتم بعد همرو تقلب رسوندم نمرمو میخواستن 25 صدم رد کنن - با دخالت مدیر گروهمون کنسل شد.
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خدایش ...
اگه توجه کنین دفتر چه های آزاد و سراسر مقطع کارشناسی ارشد توضیع شده فردا هم اخرین مهلتش هست !!!
رفتم ثبت نام کردم و ... خدا ببینم چی میخواد.
امروز انقدر انرژی داشتم که نگو ... هرکی مارو میدید مطمئن بود که یه چیزی مصرف کردیم ...
یه رفیق دارم - امروز روانیش کرده بودم ... خدا نکنه من حالم خوب باشه !!!
یعنی هر کی نزدیکم میشد پر انرژی میشد - مثل امواج وایفا شده بودم !!!
امتحان دادمو رفتم کلاس بعد ... سر کلاس بچه های کلاس رو اذیت میکردم !!! اصلا خیلی حال میداد ...
سر کلاس بودم استاد به من گفت بیا !!!
کجا ؟؟؟ من ؟؟؟ چرا من !!!
استاد : بیا کمکت میکنم مثال رو حل کنی !!! مثال !!! مگه مثال گفتین ( سر کلاس جزوه هم نمی نویسم - بقیه جای من مینویسم - خونه میخونم )
گفت بیا ... گفتم استاد چی تو من دیدن که منو انتخاب کردین !!!
رفتم ... به مثال نگاه کردم !!! سخت نبود خونده بودم - درس مورد علاقم بود.
ولی خیلی استرس گرفتم ... ولی رو فرم بودم کوه هم نمیتونست حالمو بگیره ...
رفتم حلش کردم ... ولی سخت بود ... یه نمره ای هم گرفتم .
کلاس تموم شد ... منم که رو فرم ...
رفتیم بیرون ، یک ساعت بیکار بودیم - انقدر خندیده بودیم فکم جا بجا شده بود ...
برگشتیم سر یه کلاس خیلی سخت - واقعا سنگین بود ...
استاد هم جدی ... یعنی با کوه نمکم نمیشد خوردش - یعنی نباید شلوغ میکردم ؟؟؟
برو بابا - کلاسو از خشکی درآوردیم - اینجوری بهتر شد درسم بیشتر میچسبه ...
نصف کلاس رو داشتیم درباره سینمای هند صحبت میکردیم
یعنی گند زده بودیم به هرچی درس !!! خدا پایان ترم رو بخیر کنه
بالا خره تموم شد و من داشتم میومدم ... خورشید داشت غروب میکرد !!!
واییییییی - انقدر قشنگ بود که داشتم دیونه میشدم !!! یکسال توی این دانشگاه بودم ولی تا حالا همچین چیزی ندیده بودم !!!
یه نور نارنجی از زیر خونه هایی که فقط سایشون معلوم بود - دکل های برق که به هم وصل بودن !!!
هوایی که هنوز روشن بود - سرمایی که داشت تا استخونم نفوذ میکرد رطوبت هوا !!! - عاشق اون صحنه شده بودم ...
با یکی از دوستام رفتیم از دانشگاه بیرون ... تو بین راه یکی از دوستام یه چیزی بهم گفت که شیرینیش هنوزم از تنم بیرون نرفته ...
واقعا ادم میتونه با حرفاش کوه رو 30 سانتی متر تکون بده !!!
بهم گفت عاشق شخصیتتم یعنی آرزومه حس حالتو داشته باشم ...
خیلی پسر گلیه ... 6 سال ازم بزرگتره .
تموم شد رسیدم نزدیک های خونه ... حسش اوم برم بستنی بگیرم !!!
داشتم یخ میزدم - لباس نپوشیده بودم میدونین چرا ؟؟؟
من توی شادی 120% لباس نمیپوشم تا سرمارو حس کنم !!!
حالا فرض کن با این وضعیت هوس بستنی هم کرده بودم - پیش خودم گفتم مرتضی تو کی میخوای آدم بشی !!!
رفتم گرفتم - داشتم یخ میزدم ... حالا این که خوبه یبار هوس نارگیل کرده بودم بلند شدم لباس پوشیدم رفتم گرفتم !!!
بعد به یکی از دوستام گفتم - هر وقت منو میبینه میگه مگه آدم هوس نارگیل میکنه ؟؟؟
مگه نارگیل دوست داشتنیه !!! مگه نارگیل میوه است ؟؟؟
خیلی خوشحالم ... نمیدونم چرا ...
این از اون نمیدونم چرا هایی هست که دوست دارم همیشه داشته باشم ...
میتونستم از همون صبح واسه امتحان ، کلا حالمو خراب کنم - ولی ...
این باعث شد بهتر هم امتحان بدم !!!
سر کلاس تونستم سوال رو حل کنم - خودم احساس میکنم اگه اون لبخند و خنده هارو سر کلاس نداشتم اصلا استاد سمت منم نمیومد.
اینا همش خاطره هست ...
با بد حالی خرابش نکنین ...
به اندازه کاربر های گوگل دوستون دارم ...
خیلی خیلی خیلی مهربونین چون از نوشته هام تعریف میکنین !!!
بهتر هم میشین اگه انتقاد کنین ...
یا مهدی
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: خاطره نویسی، خاطره نویس، دوست داشتن، حس خوب، حس عالی، شادی 120%، شاد شاد شاد،
روز خاصیه ...
روزی که پرسپولیس اولین بازیشو بعد هادی نوروزی انجام میده ...
هعی ...
انگار همین دیروز بود که داشت واسه تیم بازی میکرد ...
.
امروز پر از اتفاق های خاص بود واسه من - انگار دارم موفق میشم که فردا برم ...
هعی ...
خدایا ممنونم ازت ...
نمازم رو هم دارم مرتب میخونم انگار انرژی های مثبت شما جواب داد ...
ممنون از همتون که انقدر به من لطف دارین !!!
حس که امروز دارم حس خالی ای هست - یعنی هیچ حسی ندارم ولی دوست داشتم این حس رو با شما به اشتراک بگذاریم.
میدونین توی این شرایط چیکار میکنم که حالم خوبشه ؟ ( حتما امتحان کنین )
سعی کنین توی هر روزی که حالتون خوب نیست خیال پردازی کنین ...
اگر نوشته های قبلی رو بخونین میفهمین که من چقدر رویا پردازم - یعنی کل روز دارم فقط به رویا هام فکر میکنم.
این هم بده هم خوب ...
بگذریم - میخواستم بگم که هر وقت حالتون خوب نیست به سه کاری که میخواین توی لحظه انجام بدین فکر کنین ...
مثلا من الان دوست دارم ...
1. شب باشه توی آسمونه پر ستاره - و توی یه الاچیق کنار دریا باشم ، تنها بشینم و به اسمون نگاه کنم و ستاره هارو بشمرم و همینجور بمونم تا خوابم ببره ...
صدای اهنگ مورد علاقم هم خیلی اروم پخش شه !!!
2. با یه ماشین ( Golf GTI ) توی جاده ای حرکت کنم که کاملا خلوت باشه و بسیار زیبا باشه - اینم بگم که اهنگ مورد علاقم هم با صدای بلند پخش شه - همینجور فقط برم ...
3. خیلی دوست دارم فوتبال بازی کنم توی یه ورزشگاه 100 هزار نفری - دروازبان باشم ( من عاشق دروازبانی ام )
وقتی این لیست رو از خودتون درست میکنین یه حس خوب تمام وجودتونو میگیره - خیلی خوبه ...
یه لطفی کنین و توی نظرات اگه دوست دارین - سه تا از کارایی که دوست دارین توی لحظه انجام بدین رو بنویسین
اگرم خجالت میکشین اسم خودتون رو وارد نکنین !!!
همیشه توی آرامش باشین !!!
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: حس ارامش، حس خوب، حس عالی، احساس نو، احساس نویسی، احساست من، احساس لحظه ای،